اولین روز نوشتن خاطرات

................فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز..................

.......................................فونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا سازفونت زيبا ساز ............................

IMG4UP

از امروز تصمیم گرفتم شروع کنم به نوشتن خاطرات دختر نازم .....تا وقتی بزرگ شد بدونه چه روزای قشنگی رو با من و بابایی پشت سر گذاشته .....دختر نازم نمی دونی من و باباییچه قدر دوست داریم و آرزوی خوشبختی تو رو داریم ....از روزی که اومدی شدی تموم زندگی ما ...شب و روزمون شده الینا ....با این که روزای اول تولدت برام خیلی سخت بود نگهداریت چون خیلی کوچولو بودی ...ولی تموم اون سختی ها هم برام لذت داشت آخه من خیلی منتظر اومدن تو بودم ....البته این رو هم بگم بابایی خیلی خیلی کمکم کرد ....ولی الان دخترم هر روز داری شیرین تر میشی...من و بابایی رو کامل می شناسی ....این قدر تو بغل بابایی آرومی که انگار تموم دنیا تو دستای توست ......ولی خبر نداری وقتی  من و بابایی تو رو بغل می کنیم تمام دنیا میشه مال ما ....آخه تو شدی همه دنیای ما ...........

 

نوشته شده در تاریخ 11/10/89


IMG4UP

ماه رمضون...

سلام دختر خوشگلم..................


4 ماه از سال گذشته و من تازه اومدم به وبلاگت سر بزنم .نمی دونم چرا اینقدر سرم شلوغ شده..............البته میمدمو سر میزدم ولی تمام ذهنیاتمو در یه لحظه از دست می دادم.....اینقدر که غرق در بزرگ شدن تو هستم................همین چند روز پیش بود تو خوابیده و بودی و من باباجون از کارای تو تعریف می کردیم و لذت می بردیم...بابا جون می گفت حیف الینا داره بزرگ میشه خیلی خودشو شیرین کرده......یه زبونی داری که خدا می دونه .........گاهی اوقات من که مامانتم مبهوت جمله هات میشم که این حرفها رو از کجا یاد گرفتی.....دائم خدا رو شکر می کنم که یه دختر سالم و باهوش به من داده.................


فوق العاده مهربونی مامان جون جرئت نمی کنم بهت بگم سرم درد میکنه ...دیگه آروم و قرار نداری....

الانم که روز سوم ماه رمضونه ....حال و هوای خوبیه....من از بچگی ماه رمضونو دوست داشتم و الان هم با این روزا خیلی طولانیه ...بازم خیلی این ماهو دوست دارم ....تو هم یه چیزایی از این ماه می فهمی.....همین دیشب بود که با ما تاسحر بیدار موندی و سحری خوردی و بعد خوابیدی....



هر شب وقت سحر و افطار مامان جون واسه سلامتی و خوشبختیت دعا می کنم ....از خدا می خوام دخترم همیشه سلامت باشه و در همه روزای زندگیش خنده از رو لباش جمع نشه ............

.........................................................................................

سال نو مبارک

سلام دختر قشنگم .............ببخشید که سال جدید این قدر دیر اومدم ....................


تا بعد..................

یه لحظه خوشبختی...

امشب داشتم تو آشپزخونه شام درست می کردم ...سرگرم کارام بودم  و همین طور غرق در افکار روزانه خودم ...ناگهان با صدای قهقهه دخترم  هر چی فکر تو سرم بود پرید ...برگشتمو نگاه کردم...آره مامانی تو داشتی با بابا جون بازی می کردی و تمام خونه رو صدای خنده و جیغ تو پر کرده بود ...

 

 

چند لحظه چشامو بستم و خدا رو شکر گفتم به خاطر این  همه خوشبختی...

آره دخترم من خوشبختم که تو رو دارم...

من خوشبختم که تو و باباجون کنارم هستین....

خوشبختی یعنی همین خنده تو و باباجون....

دخترم الان درست ۲ سال و ۴ ماهه که شدی همه هستی من و باباجون.هر چی فکر می کنم باورم نمیشه یه روزی تو نبودی و من نفس کشیدم....یادم نمیاد در نبود تو  من چه جوری روزمو شب می کردم...

 

خدایا منو ببخش :

اگه یه وقتی

......یه جایی

........یه گوشه ای

.....کنج دلم

.............تو تنهاییم

............ناله کردم و شکایت.....

 

 

اگه داشته هامو ندیدم و بهونه گرفتم.....

 

 

 

.....................................منو ببخش......................................

نوشته ای از یه مامان شرمنده

سلام فرشته مامان..........

سلام موش بابا..............

خوشگل مامان اینا حرفای خودته ...دائم میگی من فرشته مامانم ...موش باباجونم.........قربونت بشم با اون زبون شیرینت که عشق رو به من هدیه داد.................


دخترم شرمنده ام که دیر میام به وبت سر می زنم...........این چند وقت خیلی گرفتار بودم ....جیگر مامان دائم مریض می شدیو من مشغول مریض داری...............


خدا رو شکر الان حالت خیلی بهتره.........دوستت دارم مامانی...........

این روزا دخترم یه عالمه شعر یاد گرفتی و پشت سر هم همشو می خونی........

حرف زدنت خیلی کامل تر شده و جمله بندیات عالیه............

و یه خبر خوب این که بالاخره دخترم رو از پوشک گرفتم و این مرحله هم به راحتی تموم شد...........

خدایا شکرت.............

دختر نازم سلام..............


خوشگل مامان حالت خوب شده .تبت قطع شده و من غرق شادی میشم وقتی به پیشونیت دست می زنم و از اون تب سوزنده خبری نیست.......................

عزیز دلم امروز اومدی تب سنجو به من نشون میدی میگی مامان من خوب شدم دیگه از اینا تو دهنم نذاری .باشه؟ قربون حرف زدنت بشم من............

نمی دونی چه قدر دوباره احساس خوشبختی می کنم.........دخترم سلامتیشو بدست آورده.............البته باید هنوز دارو بخوری ولی دیگه اون شرایط بد رو نداری که ندونم چی کارت شده.................


خدایا

می دونم خیلی بدم..............

می دونم لیاقت این همه مهربونی تو رو ندارم................

می دونم خیلی وقتا دلت از من میگیره با این همه ناسپاسی......................

ولی ازت ممنونم که همیشه تو رو کنار خودم حس می کنم..................................

باز دست نوازشتو روی سر من کشیدی و تنهام نذاشتی...................

کاش میشد من به جای تو تب کنم..............

دختر نازم سلام..........


کوچولوی من چند روزیه مریض شدی...........با یه تب خفیف شروع شد و دقیقه به دقیقه بیشتر شد.......رفتیم دکتر فقط بهت استامینوفن داد ...یه روز تبتو با استامینوفن کنترل کردیم............ولی دیدیم داره همین طور بیشتر میشه و هیچ نشونه دیگه ای از سرما خوردگی نداری..........گل من توی همه اون لحظه ها دلم می لرزید و می دونستم یه چیزی شده که تو این طوری داغ میشی........تو داغ میشدی و من آتیش می گرفتم....نمی تونستم کاری واسه تن داغت بکنم............


می سوختم وقتی می گفتی مامان حالم بده ...............قلبم می لرزید وقتی دستتو به سرت می گرفتی و از فزط داغ شدن می گفتی مامان من خوابم میاد منو بغل کن...........تا این که دکتر خودت تشخیص داد عفونت ادراریه و آنتی بیوتیک تجویز کرد............یه نصف روز میشه که یه کم بهتری........امروز عصر جواب کشت ادرار میاد .خدا کنه دخترم با یه داروی ساده حالت خوب بشه..............


پریشب بعد از تب لرز کردی........نصف شب بود دیدم عروسک نازم تو بغلم داره می لرزه..........الهی من قربون اون دستای کوچوت بشم که می لرزید......خیلی سخت بود هر کار منو بابا جون می کردیم لرزت تموم نمی شد....توی همون چند لحظه هزار بار خدا رو تو دلم صدا زدم .............آرزو می کردم کاش من به جای تو تب می کردم .......آخه دختر کوچولوی من طاقت این همه عذاب نداره.................اینقدر بهم فشار اومده بود که همین طور اشکام بی صدا می اومد و برای تو شعر می خوندم که آرامشت برگرده . نترسی......ولی تو این قدر زرنگی که از صدای من فهمیدی دارم گریه میکنم.....به من میگفتی مامان گریه نکن ..بده .زشته......من خوب شدم .............

خدایا آرزو می کنم هیچ مادری درد کشیدن بچشو نبینه..........

خدایا سلامتی رو به دختر من برگردون..............آمین

آپلود عكس , آپلود رايگان عكس , آپلود تصوير , آپلود فايل , آپلود سنتر ,آپلود عکس برای وبلاگ , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان, free image upload center , آپلود رایگان فیلم , آپلود عکس برای بلاگفا


بعدا که خوب شدی می یام یه عالمه خاطره از مسافرتمون می نویسم...........

دختر نازم 2 ساله شد

*تولد دوسالگیت مبارک*

دختر نازم
بالاخره تولد دو سالگیتم گرفتیم و برامون یه خاطره خوب موندگار شد...........

به همه خوش گذشت.....و برای همه جالب بود تولد تم دار..تم تولد شما رنگین کمونی بود...

دختر خوشگلم از خدا می خوام کمکم کنه تا برات مامان خوبی باشم:

کمکم کنه تا توی تموم لحظه های زندگیت...اون موقع هایی که دلت میگیره و یه شونه امن می خواد...وقتایی که آسمون چشات بارونی میشن.........اون وقتایی که از عالم و آدم خسته ای و آرامش می خوای .........وقتایی که بازی روزگار تو رو بی طاقت میکنه...یا حتی وقتایی که دوست داری شادیهاتو داد بزنی تا همه بفهمن ..

من پیشت باشم..........

دخترم بدون همه این لحظه ها تو زندگی همه هست ..نکنه یه وقت خدا رو نا شکری کنی و ازش دلگیر بشی ......خدا مهربونتر از اون مهربونی هست که ما آدما درکش کنیم........

 

آپلود عكس , آپلود رايگان عكس , آپلود تصوير , آپلود فايل , آپلود سنتر ,آپلود عکس برای وبلاگ , فضای  رایگان برای آپلود عکس , آپلود عکس با لینک مستقیم , آپلود عکس رایگان, free image upload center , آپلود رایگان فیلم , آپلود عکس برای بلاگفا

دخترم 23 ماهه شد...

سلام دختر قشنگم...


آرزوی همه لحظه هام...........

امید همه فرداهام..........

رویای همه گذشته ها سلام..........


الینای من بهت تبریک میگم مامان جون..23 ماهه شدی گلم....................


باورت میشه 1 ماهه دیگه تولد 2 سالگیته....من که برام زود گذشت.........از تمام این مدتی که با هم بودیم...چه 9 ماهی که تو شکمم بودی و چه 23 ماهی که تو بغلم بودی فقط و فقط و فقط برام یه دنیا احساس و عشق و زندگی خاطره مونده...................


با تو بودن برام تولدی دوباره بود................

مخصوصا این روزا که دیگه خیلی خیلی شیرین شدی......از گرمی نفسات جون می گیرم و از صداشون دوباره عاشق میشم...........روزی هزار بار قربون صدقت میشم..............این قدر خوبه مامانی وقتی میخوای بخوابی منو محکم میگیری تو بغلتو و صورتتو می ذاری به صورتم....مامانی توی این لحظه هاست که خدا رو صد هزار بار به خاطر لطفی که به من کرده و تو رو رو بهم داده شکر میگم .............و واسه همه اونایی که نی نی می خوان دعا می کنم این روزا رو تجربه کنن..........

عزیز دلم مادر شدن خیلی حس قشنگیه.........


خدایا به خاطر همه خوبیات ممنون...........................


از پیشرفتات بگم گلم ........انگلیسی رو خیلی دوست داریو این کلمه ها رو یاد گرفتی:

نینی

کتاب

اتوبوس

توپ

پیشی

هاپو

ماهی

و بلدی تا 10 بشماری....................

حرف زدنتم تقریبا کامل شده و خیلی روون و قشنگ صحبت می کنی مامان ..البته همه شیرین زبونی هات فقط تو خونه است بیرون یا خونه کسی میریم خیلی ساکتی و دیر رابطه بر قرار می کنی............



دخترم 22 ماهه شد